به نظر من به سادگی نمیتوان رفتار بیزینسی افراد را بر اساس ملیت آنها تقسیم بندی کرد. اما برای ما ایرانیان که با چگونگی مشتری مداری مغازه داران در ایران کاملاً آشنا هستیم، وقتی به نمونه ای مشابه در خارج از سرزمین اصلی مان برخورد میکنیم موضوع شکل دیگری به خود میگیرد.
در این مواقع تمامی آنچه در پس زمینه ذهنی مان از سرویس دهی کاسب های ایرانی و سابقۀ برخورد آنها با مشتری در گذشته وجود داشته، به یکباره مانند آتشی زیر خاکستر زبانه میکشد و آه از نهادمان بر می آید که: "در اینجا هم مثل ایران رفتار میکنند"
چند نمونه که من شخصاً با آنها برخورد داشته ام، همواره مرا به فکر فرو برده که این مغازه داران چه زمانی راه و رسم برخورد با مشتری را خواهند آموخت و آیا در برابر غیر ایرانیان هم همین روبه را پیش میگیرند؟
به تازگی (شاید کمتر از یک سال پیش) در محله ما مالکیت یک سوپر مارکت ایرانی از یک هموطن به یک هموطن دیگر منتقل شد. کم کم از همان زمانها تغییر و تحولات چشمگیری در برخورد با مشتری در این مغازه رخ نمود.
چندی پیش بک نفر که یک بسته کلوچه از این مغازه خریده بود، پس از رسیدن به منزل و باز کردن آن، متوجه میشود که کالا به دلیل خشک شدن قابل استفاده نیست. وقتی کلوچه را به مغازه دار برمیگرداند، صاحب بیزینس که گویی با دشوارترین مساله قیزیک یا شیمی روبرو شده به فکر فرو میرود که چه باید کرد؟ . . .
شاید برخی از شما الآن پیش خود فکر کنید که خوب پولش را پس داده و یا کلوچه تازۀ دیگری به او داده، ولی راه حل این بیزینس من چیز دیگری بود. او پیشنهاد کرده که این کلوچه را به من بدهید، من به فروشنده اصلی (عمده) پس میدهم و وقتی پولش را گرفتم، خبرتان میکنم که بیایید پولتان را بگیرید!
البته تصور نکنید که یک بسته کلوچه نوشین در ونکوور از الماس گرانتر است که فروشنده این راه به عقلش رسیده. بهای این کالا کمتر از دو دلار است. . .
و اما امروز شاهکار دیگری از این مغازه دار برای خودم پیش آمد. خانم بنده که قبل از نهار مقداری سبزی و میوه از این مغاره خریده بود، پس از رسیدن به منزل متوجه میشود که نایلون هویج را که از قضا برای تهیه سوپ خریده بود، در آن مغازه جا گذاشته. ساعتی بعد که من برای انجام کاری از منزل خارج شده بودم، سر راه به آن مغازه رفتم و با ارایه قبض خرید، سراغ آن نایلون جا مانده را گرفتم.
معمولا و در تمامی موارد اینچنینی، مغازه دار با خوشرویی میگوید بسته شما اینجا مانده بوده و یا اصلا اگر بسته ای هم پیدا نشده باشد، میگوید شما همان مقدار جنس را بخرید و ببرید و پولش را هم نپردازید. درست عین همین ماجرا در یکی دیگر از مغازه های ایرانی ونکوور اتفاق افتاد و صاحب مغازه هم همین کار را کرد.
اما این مغازه دار با هوش ضمن آنکه حرف مرا رد کرد، توصیه میکرد که داخل ماشین را خوب بگردید. حتما هویج ها آنجا مانده. وقتی گفتم که خانمم پیاده آمده بود و ماشینی در کار نبوده، از تکنولوژی یاری گرفت و با دیدن ساعت خرید ما از روی قبض، گفت که دوربین های مدار بسته اش را چک خواهد کرد و اگر در فیلم ها مشاهده شد که چه بر سر نایلون هویج آمده، مرا خبر خواهد کرد.
باز هم تصور نکنید که در ونکوور هویج را در جواهر فروشی ها می فروشند. تمام بهای آن نایلون هویج به ۱ دلار هم نمیرسید و آنوقت فروشنده عزیز میخواست مثلا نیم ساعت وقت بگذارد و فیلمهای مدار بسته اش را کنترل کند و سر نخی از هویج های گمشده ما را پیدا کند. البته و مطمناً او چنین کاری را نخواهد کرد. . . . بگذریم
برخورد با چنین مواردی نشان میدهد که پاره ای از افراد که در این سرزمین به کسب و کار روی آورده اند، هنوز حتی الفبای مشتری مداری کانادایی را نیاموخته اند و تعجب بر انگیز نخواهد بود اگر پس از یکی دو سال وقتی به مرز ورشکستگی رسیدند، ادعا کنند که "آقا در کانادا رقابت خیلی فشرده است." . . که شاید تنها حرف درست آنها باشد. بله در کانادا رقابت خیلی خیلی فشرده است و آنها که نمیدانند یا نمیخواهند راه و رسم این کار را بیاموزند قطعاً کلاهشان پس معرکه است.
وقت کافی برای بازگویی تمامی داستانهای مشابه را ندارم. حتما آنها هم که در خارج از ایران زندگی میکنند چندین مورد از چنین تجربه هایی را داشته اند.
یک نظر اضافه کنید
شماره موبایل شما منتشر نخواهد شد.زمینه های مورد نیاز هستند علامت گذاری شده *
امتیاز شما