پرسش این است که در بحرانهای پیشین اقتصاد دنیا چه اتفاقاتی رخ داد و چه درسهایی برای امروز ما در خود داشتند؟ رکود غالباً بعد از پیدایی حباب در اقتصاد رخ میدهد. حباب نیز خود هنگامی ایجاد میشود که سرمایهگذاران به یک بخش خاص از بازار جذب شوند. بعد بورسبازها برای کسب سودهایی سریع به جدیدترین بخش پرحرارت و بانشاط اقتصاد هجوم میآورند و قیمتهای آن را بیش از پیش بالا میبرند. حجم پولی که به این بخش از بازار وارد میشود، چنان افزایش مییابد که ارزشیابیهای افراد دیگر درست از آب درنمیآیند و نشانههای پایان رونق بازار و آغاز حباب پدیدار میشود. هر چند بسیاری از مشارکتکنندگان بازار درمییابند که مشکلی در ارزش یابی هایشان وجود دارد، حرص و طمع، آنها را به پیشنهاد قیمتهایی باز هم بیشتر میراند. هنگامی که تعدادی کافی از فعالان بازار این وضع را درمییابند، افت بازار آغاز میشود. با کاهش قیمتها سرمایهگذاران بیشتر و بیشتری به فروش داراییها و سهام خود روی میآورند. موج فروش به تندی گسترش مییابد و قیمتها را بیشتر و بیشتر کاهش میدهد. با ادامه این مارپیچ نزولی، حرص و طمع جای خود را به نگرانی میدهد. فعالان اقتصادی نمیتوانند بخردانه تصمیم بگیرند و در عوض، برای فروش داراییهای خود به هر قیمتی که بتوانند، هجوم میآورند. سودی که در گذر سالهای زیادی به دست آمده، میتواند در چشم به هم زدنی به زیان تبدیل شود. مارپیچی نزولی از این دست را که به قدر کافی نامطلوب و آسیبزا باشد، بحران میخوانند.
نمونههای بحران، نهتنها آمریکا که دیگر کشورهای دنیا را نیز درگیر خود کرده است. عدهای این را بخشی از چرخههای طبیعی نظام اقتصادی مدرن میدانند که هیچ کس واقعاً نمیتواند در بلندمدت خود را از دام رکود برهاند. کشورهایی مانند آلمان، انگلستان، چین و ژاپن همگی مشکلاتی به خاطر درگیری با بحران داشتهاند. رکود اقتصادی ژاپن نقش بزرگی را در تاریخ این کشور بازی کرده.تعداد بحرانهای بزرگی که در اقتصاد دنیا و آمریکا رخ دادهاند، کم نیست. از این رو در این نوشته تلاش بر آن است که نگاهی گذرا به برخی از مهمترین آنها انداخته شود.
جنون لاله هلندی
یکی از پرآوازهترین نمونههای آغازین بحران در بازار، جنون گل لاله در هلند دهه 1630 بود. تقاضا برای این گل به خاطر زیبایی آن و کمیابی الگوهای منحصربه فرد رنگش بسیار بالا رفته بود. با ورود بورسبازان بیشتر و بیشتر به این بازار، قیمت لاله سر به فلک کشید. با آغاز کسب سود از سوی برخی فعالان این بازار، قیمتها کاهش یافت. صاحبان گلهای لاله که دلواپسیشان از کاهش سود هر روز بیشتر و بیشتر میشد، به فروش آنها روی آوردند و به این ترتیب مارپیچی نزولی در قیمت لاله پدید آمد. ترکیدن این حباب و سقوطی که در پی آن ایجاد شد، خیلیها را به خاک سیاه نشاند و رکودی اقتصادی را به وجود آورد. جنون گل لاله، بازار آتیها و به طور کلی تجارت هلند را از نفس انداخت.
هراس 1819
رخدادهایی که «هراس» (panic) خوانده میشوند، نامشان را از نخستین سالی که در آن آغاز شدهاند، میگیرند. هراس 1819 نخستین هراس بزرگی بود که آمریکا پیش روی خود میدید (هر چند به بیان فنی، هراس سال 1837 که در ادامه به آن میپردازیم، نخستین رکود مالی واقعی بود)، اما بیتردید آخرینشان نبود و از پایان رونق اقتصادیای که پس از جنگ 1812 پدید آمده بود، حکایت میکرد. باورهای متفاوتی درباره ریشههای این هراس وجود دارد. برخی میگویند که هراس 1819 صرفاً نخستین چرخه «رونق و کسادی» بود که کشوری تازهپا که تنها 43 سال از بنیادگذاریاش میگذشت، تجربه میکرد و گریزی از آن نبود. دیگران این توضیح را رد میکنند و معتقدند که این هراس ترکیبی از تورم و بدهیهای دولت (ناشی از جنگ سال 1812 و خرید لوییزیانا) بود. فارغ از این کدام یک از این گفتهها درست است، یک نکته بیتردید درست بود. هر عاملی که در پس این رخداد قرار داشت، افتضاحی وحشتبار را به وجود آورد. بانکها در سراسر آمریکا ورشکست شدند، صدها وثیقه رهنی به اجرا گذاشته شد و ارزش املاک کاهش یافت. افزون بر آن، افت قیمت کالاها نیز آسیبهای فراوانی به بخش کشاورزی و تولید وارد کرد و خود بیکاری گستردهای را پدید آورد که در برخی بخشهای ساحل شرقی به 75 درصد رسید. این در حالی است که حداکثر نرخ بیکاری در رکود بزرگ سال 1929 تقریباً 25 درصد بود. آمریکا تا سال 1824 از این بحران خارج نشد.
هراس 1837
هراس مالی که در بهار 1837 اقتصاد آمریکا را در کام خود فرو برد، از جمله شدیدترین بحرانهای بانکی تاریخ این کشور بود و رکودی را در میدان کسبوکار آن پدید آورد که تا شش سال نتوانست از زیر بارش کمر راست کند. ورشکستگی و زیانهای واردشده بر بانکها از محل وامهایی که پرداخته بودند، ارزش داراییهایشان را در پنج سال بعد 45 درصد کاهش داد و 194 بانک از 729 بانکی که آن هنگام مجوز داشتند، وادار شدند که درهایشان را به روی مشتریان ببندند. قیمت اوراق بهادار بانکها، شرکتهای خطوط راهآهن و صنایع در بازارهای بورس آغازین آن روزگار سقوط کرد. بر این پایه، بروز این آشوب را واقعاً میتوان به ورشکستگی بانکها و عدم اعتماد افراد به پول کاغذی که در آن زمان داشت رواج مییافت، نسبت داد. همهی بانکها دست از پرداخت در قالب سکههای طلا و نقره شستند، چون به خاطر تعطیلی «بانک دوم» آمریکا مردم به آنها هجوم آورده بودند. گذشته از بخش مالی، اثرات این بحران بر اقتصاد واقعی نیز چشمگیر بود. در میان بحرانهای مالی سده 19 آمریکا، تنها بحران 1893 کاهشی بزرگتر از این بحران را در سرمایهگذاری پدید آورد. در پی هراس سال 1837 رکودی پنج ساله در اقتصاد آمریکا پدید آمد، تعداد زیادی از بانکها ورشکست شدند، حباب بازار مسکن ترکید و بیکاری تا اندازه بیسابقهای بالا رفت.
هراس 1873
بحران سال 1873 نیز شباهت فراوانی به بحرانهای پیشین داشت. به خاطر هزینههای فراوان جنگ داخلی، اقتصاد آمریکا رونق گرفته بود. شبکه خطوط راهآهن آن بسیار توسعه یافت و صنایع آهن و فولاد پیشرفتهای پردامنهای را از سر گذراندند. این رونق به دیگر کشورهای دنیا هم رسید. در اروپا بورسبازی حیرتآوری در بازار بورس به راه افتاد و ارزش اوراق بهادار بخش صنعت سر به فلک کشید. حباب ترکید و مانند همه نمونههای ترکیدن حباب، پایان خوشی نداشت. بحران نخست در ماه می1873 در قاره اروپا آغاز شد و بعد در تابستان، دامن آمریکا را هم گرفت. «کسادی بزرگ» را در مقیاسی جهانی پدید آورد و تا 1896 به جا ماند. جالب این است که فرانسه که از بسط اعتباری پیشین فرار کرده بود، از این هراس و رکودی که در پس آن ایجاد شد، جان سالم به در برد.باری، در 19 سپتامبر «جمعه سیاه» در بازار بورس نیویورک رخ داد و آن را برای ده روز تعطیل کرد. بانکهایی که پیشتر به خاطر اعطای وامهای بورسبازانه بیشمار به شرکتهای خطوط راهآهن بسیار بزرگ شده بودند، از پا افتادند. بیش از 10 هزار بنگاه در آمریکا ورشکست شد و این کشور به رکود مالی سهسالهای پا گذاشت.بیست سال بعد آشفتگیای در اقتصاد آمریکا به وجود آمد که بدترین بحران اقتصادی تاریخ این کشور تا آن روزگار بود. عدهای معتقدند که این بحران تنها ادامه هراس 1873 بود و از این رو این بازه را «رکود طولانی» میخوانند. هر نگاهی که به این هراس داشته باشیم، تردیدی نیست که دهه 1880 دورهای از رونق قابل ملاحظه اقتصادی بوده که البته تا اندازه زیادی از سرمایهگذاری بورسبازانه در خطوط راهآهن ریشه گرفته است. در یک کلام، کمبود اعتباری که هر روز بر دامنهاش افزوده میشد، هراسی را پدید آورد که به رکود انجامید. 15 هزار بنگاه، 600 بانک و 74 شرکت فعال در حوزه خطوط راهآهن ورشکست شدند. افزون بر آن، سطح بیکاری نیز تا اندازه باورناپذیری بالا رفت.
هراس بانکی 1907
هراس 1907 یا هراس بانکی 1907 بحرانی مالی بود که با سقوط شدید 50 درصدی شاخص سهام بورس نیویورک در قیاس با سال پیش از آن در آمریکا رخ داد. هراس در میانه رکودی اقتصادی درگرفت و مردم برای پس گرفتن سپردههایشان به بانکها هجوم آوردند. هراس 1907 دست آخر با ورشکستگی بسیاری از بنگاهها و بانکهای ایالتی و محلی در سراسر آمریکا گسترده شد. دو دلیل اصلی هجوم مردم به بانکها، جمعآوری نقدینگی بازار از سوی تعدادی از بانکهای نیویورک و از میان رفتن اعتماد به بازار در میان سپردهگذاران بود. پس از سقوط بازار بورس آمریکا، شعلههای آتش بحران به فرانسه و ایتالیا هم رسید. برای داشتن دیدی مناسب از دامنه این هراس به خاطر داشته باشید که پیش از آن چیزی با عنوان بانک مرکزی در اقتصاد آمریکا وجود نداشت و بعد از آن بود که فدرالرزرو و نظام مدرن نظارتهای مالی در این کشور پدیدار شد. برخی ادعا میکنند که امروز که بیش از 100 سال از آن هنگام گذشته، هنوز از ریشه این بحران که نبود نظارت بر بازارها و ابزارهای «خلاقانه» مالی بود، درس نگرفتهایم.
رکود بزرگ 1929
رکود 1929 فاجعهبارترین و خانمانبراندازترین بحران و شناختهشدهترین سقوط بازار بورس در طول تاریخ اقتصاد آمریکا و دنیا بود. رکود اقتصادی شدیدی بود که در دهه پیش از جنگ جهانی دوم در دنیا درگرفت. زمان وقوع رکود بزرگ در کشورهای مختلف فرق میکرد، اما در بیبشتر آنها تقریباً در سال 1929 آغاز شد و تا دههی 1930 یا اوایل دههی 1940 ادامه یافت. این بحران، دیرپاترین، پردامنهترین و عمیقترین رکود سده 20 میلادی بود. این روزها رکود بزرگ را معمولاً به عنوان نمونهای از این که اقتصاد تا چه اندازه میتواند افت کند، به کار میگیرند.بعد از رشد فزاینده بورسبازی در آمریکا در سالهای پایانی دهه 1920 که تا اندازهای بر رشد صنایع تازهای همچون خودروسازی و خبرپراکنی رادیویی استوار بود، شاخص سهام بازار بورس نیویورک در پنجشنبه، 24 اکتبر 1929، 13 درصد افت کرد. بورسبازی در بازار به گرفتاری ملی این کشور در دهه 20 بدل شده بود و تازهواردها وامهای سنگینی میگرفتند تا بتوانند قیمت پیشنهادیشان را برای خرید بالاتر برند. با آغاز کندی سرعت رشد اقتصاد در 1929، قیمتها روندی کاهشی در پیش گرفتند و با سقوط بازار در اکتبر، دل اقتصاد آشوب شد. با وجود تلاشهای مقامات بازار بورس برای تثبیت آن، ارزش سهام در سهشنبه، 29 اکتبر هم 11 درصد دیگر سقوط کرد و این گونه بود که سهشنبه سیاه رقم خورد. از این جا بود که توفان بحران به تندی تقریباً همه کشورهای دنیا، چه دارا و چه ندار را درنوردید. سرمایهگذاران زیادی یکشبه از بازار محو شدند و گزارشهایی در این باره شنیده میشد که دلالان ورشکسته خود را از سقف ساختمانها پایین میاندازند.سقوط بازار بورس در سال 1929 چندین ریشه در پس خود داشت . ضعفهای ساختاری و رخدادهای خاصی که این سقوط را به رکودی بزرگ بدل کرد و شیوه گسترش بحران در میان کشورهای مختلف، از جمله این ریشهها بود. مورخان بر عواملی ساختاری چون ورشکستگی گسترده بانکها و سقوط بازار بورس اشاره میکنند. در برابر، اقصاددانانی مانند میلتون فریدمن با انگشت، عواملی مالی نظیر اقدامات فدرالرزرو در کاهش عرضه پول و نیز تصمیم انگلستان برای بازگشت به نظام پایه طلا با نسبتهای پیش از جنگ جهانی اول را نشان میدهند و آنها را در بروز بحران مقصر میدانند.
نظریههای کنونی درباره ریشه رکود بزرگ را میتوان به طور کلی به دو دسته دیدگاههای اصلی و چندین نگرش هترودکس تقسیم کرد. در دسته نخست کینزیها و اقتصاددانان نهادگرا قرار دارند که بر جانب تقاضای اقتصاد تأکید میکنند و عواملی همچون ناکافی بودن مصرف، سرمایهگذاری بیش از حد،ناتوانی مقامات دولتی و نیز ازکارافتادگی تجارت بینالمللی را از ریشههای بحران میدانند. دسته دوم مانتاریستها هستندکه اعتقاد دارندرکود بزرگ در آغاز یک کسادی عادی بود، اما اشتباهات بزرگ سیاستی مقامات پولی و به ویژه فدرالرزرو به کاهش عرضه پول انجامید و وضع اقتصاد را به وخامت کشاند. در برابر این دو گروه، اتریشیها و نیوکلاسیکها به عواملی دیگر مانند سیاستهای بارشده بر بازار نیروی کار و اثرات حجم پول بر اقتصاد کلان و چگونگی ختم سیاستهای بانک مرکزی به سرمایهگذاری نامناسب اشاره میکنند.
باری، اقتصاد دنیا تعادل نداشت، کشورهای اروپایی زیر بار سنگین بدهیها و مالیاتها دست و پا میزنند و افزایش بورسبازی در سالهای پایانی دهه 1920 قیمت سهام شرکتها را به سطوحی بسیار فراتر از ارزش واقعی آنها رسانده بود. در 1932 نزدیک به 90 درصد از ارزش سهام بازار دود شده و به هوا رفته بود. حجم اقتصاد آمریکا به نصف رسید. در اوج رکود بزرگ در سال 1933، 9/24 درصد از نیروی کار آمریکا بیکار شده بود. افزون بر آن هر چند کشاورزان به معنای فنی کلمه «بیکار» نبودند، اما افت شدید قیمت محصولات زراعی مایه آن شد که مزارع و خانههای خود را از کف دهند. کل نظام مالی آمریکا فروپاشید. بسیاری از اقتصاددانان، چه دست چپی و چه دست راستی، پاسخ مقامات را نامناسب خواندند و به نقد آن نشستند. با وجود تلاشهای دولت فدرال به میانجی برنامه نیودیل، آمریکا تا پیش از جنگ جهانی دوم نتوانست دامن از این بحران برکشد. 25 سال طول کشید تا شاخص صنعتی داوجونز به سطوح پیش از سال 1929 بازگردد.
تأثیر این سقوط بر اقتصاد واقعی بسیار ویرانگر بود، چه این که گستردگی مالکیت سهام مایه آن شد که خسارتها بر گرده مصرفکنندگان بیشماری از طبقه متوسط وارد آید. آنها خرید کالاهای مصرفی بزرگ همچون خودرو و خانه را کاهش دادند و بنگاهها نیز در این میان سرمایهگذاری را به تعویق انداختند و کارخانههایشان را تعطیل کردند.
رکود بزرگ پیامدهای سیاسی بیشماری داشت. از جمله رویکردهای لیبرال در میدان اقتصاد کنار گذاشته شد و روزولت سیاستهای کینزی را به جایشان نشاند و به این ترتیب نقش دولت فدرال در اقتصاد آمریکا بسیار بزرگ شد. بین سالهای 1933 و 1939 مخارج دولت فدرال سه برابر شد و منتقدین روزولت او را متهم میکردند که دارد لباس سوسیالیسم بر تن آمریکا میپوشاند. رکود بزرگ عاملی مهم در پیدایی سوسیالدموکراسی و اقتصادهای برنامهریزیشده در کشورهای اروپایی بعد از جنگ جهانی دوم بود. هر چند اقتصاددانان اتریشی از دهه 1920 به نقد باورهای کینز نشسته بودند، اما دردهه 1970 و تحت تأثیر فریدمن بود که رویکر کینزی در میدان سیاست زیر سوال رفت.
بحران نفتی 1973
صف پمپبنزینها طولانی شده بود. خیلی خیلی طولانی. در اکتبر 1973، اعضای سازمان کشورهای عرب صادرکننده نفت یاAOPEC که افزون بر کشورهای عرب عضو اوپک، مصر و سوریه را هم در خود داشت، اعلام کرد که «در پاسخ به تصمیم آمریکا برای حمایت از ارتش اسرائیل در جنگ یومکیپور»، تحریمی نفتی را بر این کشور اعمال میکند. اعضای اوپک نیز توافق کردند که از توان خود در سازوکار تعیین قیمت نفت دنیا برای تثبیت درآمدهای واقعیشان از راه بالا بردن قیمتهای جهانی این محصول استفاده کنند. این اقدام آنها در پی چندین سال کاهش شدید درآمد پس از برچیده شدن نظام برتونوودز و نیز شکست مذاکرات با «هفت خواهر» (هفت شرکت بزرگ نفتی دنیا) در روزهای آغازین اکتبر 1973 عملی شد. این «شوک نفتی» بیتردید توان بالقوه کشورهای جهان سومی عرضهکننده انرژی را در برخورد با «جهان توسعهیافته» نشان داد و چشمهای دنیا را به خاورمیانه دوخت؛ چشمهایی که هنوز نگاهشان را از این منطقه نگرفتهاند.
رکود سالهای 2002-2001
در سالهای پایانی دهه 1990 بازارهای بورس با رشد شرکتهایی اینترنتی مانند آمازون وAOL که به نظر میرسید عصر تازهای را در اقتصاد دنیا آغاز کردهاند، روزگار خوشی داشتند. با ورود نام این شرکتها به بازار بورس نزدک، با وجود این که تعداد اندکی از آنها واقعاً سوددهی داشتند، ارزش سهامشان سر به فلک کشید. این رونق در ژانویه 2000 کهAOL شرکت تایموارنر را که سابقه زیادی در صنعت رسانه داشت، با قیمتی نزدیک به 200 میلیارد دلار خرید، به اوج رسید. اگر بنگاهی در آخر نامش عبارت «دات کام» داشت، نیازی به بهرهگیری از برنامه کسبوکار مناسب حس نمیکرد. کافی بود نامی مردمپسند برای بنگاهتان برگزینید تا سیل سرمایه به سوی شما سرازیر شود و در اولین فروش عمومی سهام بنگاه، پولی انبوه به جیب زنید. این داستان البته تا زمانی ادامه داشت که سرمایهگذاران بالقوه شروع به مطالبه چیزهایی مانند مدلهای کسبوکار واقعی کردند. بازار بورس از مارس 2000 به بعد به این وضع پی برد و «حباب داتکامها» در سال 2001 به طور کامل ترکید. شاخص نزدک تا اکتبر 2002، 78 درصد افت کرد. عامل واقعی این رکود، ترکیدن حباب داتکامها بود که حملات 11 سپتامبر به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک هم که به تعطیلی موقت بازارهای مالی انجامید، بر وخامت اوضاع افزود. این وضع دست آخر از مارس 2000 تا اکتبر 2002، 5 تریلیون دلار را از ارزش بازار شرکتهای حوزه تکنولوژی نیست و نابود کرد. این شرایط پیامدهای گستردهای به همراه داشت. سرمایهگذاری بنگاهها کاهش یافت و سرعت رشد اقتصاد آمریکا در سال پس از آن کمتر شد. چیزی که بحران را متوقف کرد، کاهش نرخهای بهره و دسترسی آزادانه به اعتبار بود که خود، زمینه پیدایی حباب مسکن دهه 2000 را ایجاد کرد.
بحران سالهای 2008-2007
سقوط بازار مسکن همراه با فروپاشی بانکها در آمریکا و اروپا باعث شد که اعتماد مصرفکنندگان به بازار و دسترسی به اعتبار به سطوحی بیسابقه کاهش یابد.مروری بر تجربه تاریخی نشان میدهد که افزون بر حس حرص و نگرانی، چندین عامل همچون ناهمخوانی داراییها و بدهیها و ریسک بسیار زیاد در آغاز بسیاری از بحرانهای مالی حاضر بودهاند. چندین عامل مایه آن شدهاند که بحران اعتباری سال 2008 تا این اندازه شدید باشد. پیش از همه، گستره متنوعی از داراییهای مختلف دورهای بسیار طولانی از رونق را به خود دیدند و این به بروز حباب انجامید. ثانیاً این بحران با ابزارهای مالی بیشماری سر و کار داشت که نسبتا جدید بودند و یا ارزشگذاریشان کار سادهای نبود. اوراق بهاداری همچون تعهدهای وثیقهدار(CDO)، ابزارهای سرمایهگذاریSIV و مبادله نکول اعتبار(CDS) که پیشترهالهای از رازآلودگی گردشان را رگفته بود، در قلب بحران سال 2008 قرار داشتند. سرگردانی فعالان بازار درباره ارزش واقعی این اوراق بهادار به عدم اطمینان آنها در قبال میزان خسارت شرکتهای مالی انجامید. وارن بافه، کارآفرین معروف در سال 2002 درباره مشتقات بازارهای مالی این گونه پیشبینی کرده بود: «... این ابزارها تقریباً بیهیچ تردیدی گونهگونی بسیار زیادی پیدا خواهند کرد و تعدادشان زیاد خواهد شد، تا این که یک اتفاق سمی بودنشان را آشکار خواهد کرد. اینها ابزارهایی مالیاند برای نابودسازی جمعی». دست آخر جهانیسازی بازارهای مالی مایه سرایت بحران اعتباری به بازارهای دیگری غیر از سرچشمه خود یعنی بازار وامهای فاقد اولویت شد و تقریبا بازار همه داراییهای مختلف را در یکایک کشورهای دنیا در خود فرو برد. ترکیب این سه عامل به بروز شدیدترین بحران اعتباری از جنگ جهانی دوم به این سو انجامید.جهانیسازی دامنه و تعداد بحرانهای مالی را زیاد کرده، اما شدتشان را ضرورتاً نه. بعضی میگویند که انگار دخالت زودتر بانکهای مرکزی در کاستن از دامنه بحران موثرتر از اقدام دیرهنگامتر بوده است. ناظران دولتی غالباً نمیتوانند خود را با سرعت نوآوریهای مالی که میتوانند بحرانزا باشند، سازگار کنند.
منبع: مهرنامه
یک نظر اضافه کنید
شماره موبایل شما منتشر نخواهد شد.زمینه های مورد نیاز هستند علامت گذاری شده *
امتیاز شما