چه خوب شد که جوابش رو دادم
کار پاکان را قیاس از خود مگیر گر چه باشد در نوشتن شیر شیر
آن یکی شیر است اندر بادیه آن یکی شیر است اندر بادیه
آن یکی شیر است کادم می خورد آن یکی شیر است کادم می خورد
مولانا
آن یکی شیر است اندر بادیه آن یکی شیر است اندر بادیه
آن یکی شیر است کادم می خورد آن یکی شیر است کادم می خورد
مولانا
داشتم بر میگشتم خونه مسیرم جوریه که از وسط یه پارک رد میشم بعد میرسم به ایستگاه اتوبوس
توی پارک که بودم یه زن خیلی جوون با چادر مشکی رنگ و رو رفته و لباس های کهنه یه پیرمرد رو که روی یه چشمش کاور سفید رنگی بود همراه خودش راه میبرد
رسید به من گفت سلام!
من فکر کردم الان میخواد بگه من پول میخوام که بابام رو ببرم دکتر و از این حرفا اول خواستم برم بعد گفتم منکه عجله ندارم بذار واستم شاید کار دیگه ای داشته باشه
منم همینطور که اخمام تو هم بود سرم رو به علامت جواب سلام تکون دادم و نگاهش کردم
گفت آقا من باید بابام ( بعد پیرمرده رو نشون داد) رو ببرم مجتمع پزشکی نور آدرسش نوشته توی خیابان ولیعصر، خیابان اسفندیاری
گفتم خوب؟!
با یه لحن بغض آلود گفت خوب بلد نیستیم کجاست توی این شهر خراب شده از هر کی هم می پرسیم اصلا به حرفمون گوش نمیده! بیشعورا جوابمونو نمیدن (اشک تو چشماش جمع شده بود)
بهش آدرس دادم و گفتم تو این شهر خراب شده وقتی آدرس میخوای باید بی مقدمه بپرسی فلان جا کجاست اگر سلام کنی یا چیز دیگه بگی فکر میکنن میخوای ازشون پول بگیری!
بعد از اینکه رفت گفتم چقدر سنگ دل شدیم چقدر بد شدیم چقدر زود قضاوت میکنیم، خود من تا حالا چند نفر رو همینجوری بی محلی کردم و رفتم چون گفتم خوب معلومه دیگه پول میخواد
طفلکی زن بیچاره خیلی دلم براش میسوزه
فقط به خاطر اینکه فقیر بود و ظاهرش فقرش رو نشون میداد دلش رو شکسته بودیم
یک نظر اضافه کنید
شماره موبایل شما منتشر نخواهد شد.زمینه های مورد نیاز هستند علامت گذاری شده *
امتیاز شما