خلاصه:آنچه در زیر مشاهده می کنید خلاصه ای از سه فصل اول جلد دوم کتاب عصراطلاعات مانوئل کاستلز است.طی چند روز گذشته فرصتی دست داد و به مناسبتی آن را مطالعه کردم. چکیده ای از دیدگاه های او را در اینجا آورده ام امیدوارم برای علاقه مندان به نظریات این دانشمند که احیانا کمتر ممکن است فرصت مطالعه پیدا کنند، مفید واقع شود..
جامعه شبکه ای کاستلز چه می گوید؟
- دنیا و زندگی ما به دست جریانهای متضاد و جهانی شدن و «هویت» شکل می گیرد.
- انقلاب تکنولوژی اطلاعات و بازسازی ساختار سرمایه داری، شکل تازه ای از جامعه شبکه ای را پایه گذاری کرده است.
- وجه بارز این جامعه، جهان شمول شدن آن دسته از فعالیت های اقتصادی است که اهمیت استراتژیک قاطعی دارند.
- شبکه ای شدن سازمان/ بی ثباتی و فردی شدن نیروی کار/ فرهنگ مجازی که از نظام رسانه ای فراگیر/ به وجود آمده است، از جمله مشخصه های جامعه شبکه ای است.
کاستلز معتقد است که این شکل نوین سازمان اجتماعی با جهان شمولی خود در سراسر جهان منتشر خواهد شد و سرمایه داری صنعتی و دشمن همزاد ان یعنی دولت سالاری صنعتی در قرن بیستم را زیرو رو خواهد کرد.
این سازمان های نوین / نهادهای اجتماعی را به لرزه در خواهد اورد / فرهنگ ها را دگرگون خواهد ساخت/ ثروت خواهد آفرید/ و فقر نیز به دنبال خواهد آورد/ حرص و آز و نوآوری و امید برخواهد انگیخت/ اما مرارت هاو سختی ها هم خواهد داشت و ناامیدی نیز در کام زندگی خواهد ریخت/به هر حال خوب یا بد، این دنیایی تازه است.
درباره جلد دوم می گوید:« در کتاب حاضر به دنبال کشف همین جهان هستیم و کانون توجه اصلی ما نهضت های اجتماعی و سیاست ها است زیرا آنها برخاسته از فعل و انفعال متقابل میان جهان شمولی ناشی از تکنولوژی، قدرت هویت ( هویت جنسی، دینی، ملی، قومی، منطقه ای، اجتماعی – زیستی ) و نهادهای دولت هستند.»
« در این کتاب تاکید زیادی بر تکثر فرهنگی داشته ام و جلوه های سیاسی و اجتماعی گوناگون در سرتاسر جهان را بررسی کرده ام. چنین رهیافتی ناشی زا این دیدگاه است که فرایند جهانی شدن فنی- اقتصادی که شکل دهنده دنیای ماست ، از چند جبهه، یعنی فرهنگ ها، تاریخ ها و جغرافیای گوناگون به چالش خوانده شده و بالاخره در این چالش دگرگون خواهد شد.»
کاستلز می گوید: از آنجایی که ساخت هویت اجتماعی در بستر روابط قدرت صورت می پذیرد، سه صورت و منشاء برای ساخت هویت قائل است:
هویت مشروعیت بخش- که توسط نهادهای غالب جامعه ایجاد می شود، تا سلطه آنها را بر کنشگران اجتماعی گسترش دهد و عقلانی کند.
هویت مقاومت- این هویت به دست کنشگرانی ایجاد می شود که در اوضاع و احوال یا شرایطی قرار دارند که از طرف منطق سلطه بی ارزش دانسته می شود و یا داغ ننگ بر آن زده می شود.
هویت برنامه دار- هنگامی که کنشگران اجتماعی با استفاده از هرگونه مواد و مصالح تعریف می کند و به این ترتیب در پی تغییر شکل کل ساخت احتماعی هستند، این نوع هویت تحقق می یابد. مثال وقتی فمنیسم،مرد سالاری را به چالش می کشد.
ملی گرایی در عصر جهانی شدن
قبل از این مرگ سه جانبه ملی گرایی اعلام شده بود:
- مرگ در اثر جهانی شدن اقتصاد و بین المللی شدن نهادهای سیاسی؛
- مرگ در اثر جهان شمولی فرهنگ مشترکی که از طریق رسانه های الکترونیک، آموزش و پرورش، کتابت، شهری شدن و نوسازی انتشار می یابد؛
- مرگ در اثر یورش علمی به خود مفهوم ملتها که در شکل معتدل نظریه ضد ملی گرایی از آنها به عنوان « اجتماعات تصوری » یاد می شود.
کاستلز معتقد است :عصر جهانی شدن عصر خیزش دوباره ملی گرایان است. و می گوید این واقعیت را می توان در مبارزه با دولتهای ملی مستقر و در بازسازی فراگیر هویت بر پایه ملیت مشاهده کرد که همواره در برابر یک اجنبی از آن دفاع می شود.
بنابراین وقتی از ملی گرایی معاصر صحبت می کنیم بر چهار نکته تحلیلی تاکید می کنیم :
اول: ملی گرایی معاصر ممکن است معطوف به برساختن حاکمیت دولت مستقل ملی باشد ممکن است چنین نباشد و بنابراین ملتها به لحاظ تاریخی و تحلیلی هستارهایی مستقل از دولت هستند.
دوم: ملتها و دولتهای ملی، محدود به دولت ملی مدرن نیستند.(انقلاب فرانسه)
سوم: ملی گرایی پدیدهای نیست که ضرورتا مربوط به نخبگان باشد و در واقع ملی گرایی امروز غالبا واکنشی است علیه نخبگان جهانی.
چهارم: از آنجا که ملی گرایی معاصر بیشتر واکنشی است تا خودجوش، بیشتر به فرهنگی بودن گرایش دارد تا به سیاسی بودن؛ بنابراین بیشتر متوجه دفاع از فرهنگی است که پیشاپیش نهادینه شده نه متوجه ایجاد یا دفاع از یک دولت.
کاستلز نتیجه می گیرد که دو پدیده، ویژگی بارز دوره تاریخی فعلی هستند:
نخست: فروپاشی دولتهای چند ملیتی است که می کوشند حاکمیت کامل خود را حفظ کنند یا تکثر مولفه های ملی خود را نفی کنند. مثال : شوروی، یوگسلاوی و....
دوم: ما شاهد ایجاد مللی هستیم که در آستانه تبدیل به دولت متوقف ماده اند ، اما دولت سلف خود را وادار به سازش و واگذاری بخشی از حاکمیت می کنند. مثال: کاتالونیا، ایالت باسک، اسکاتلند و کبک، و .... من این مورد را شبه دولتهای ملی می نامم.
هویتهای منطقهای
کاستلز معتقد است: مردم در برابر فرایند فردی شدن و تجزیه اجتماعی مقاومت می کنند و مایل به گرد هم آمدن در سازمانهای اجتماع گونهای هستند که در طول زمان احساس تعلق و در نهایت، در موارد بسیار هویتی فرهنگی و همگانی ایجاد می کند.
به اعتقاد کاستلز، برای اینکه چنین چیزی رخ دهد، فرایندی از بسیج اجتماعی ضرورت دارد. یعنی، مردم باید درگیر نهضتهایی شهری شوند ( نه کاملا انقلابی) تا از طریق آن منابع مشترک کشف و از آن دفاع شود، شکلی از سهیم شدن در زندگی پدید آید،و معنای تازه ای تولید شود.
کاستلز عقیده دارد که بنیادگرایی دینی، ملی گرایی فرهنگی و جماعتهای منطقهای روی هم رفته واکنشهای تدافعی هستند. واکنش در برابر سه تهدید بنیادی که در پایان این هزاره، در تمامی جوامع اکثر ابناء بشر آنها را حس می کنند.
1. واکنش علیه جهانی شدن که خود مختاری نهادها، سازمانها و نظامهای ارتباطی موجود در محل زندگی مردم را مضمحل می سازد.
2. واکنش علیه شبکهبندی و انعطافپذیری که مرزهای عضویت و شمول را تیره و تار میکند/ روابط اجتماعی تولید را فردی می کند/ موجب بی ثباتی ساختاری کار، مکان و زمان می شود.
3. واکنش علیه بحران خانواده (پدرسالاری)
نهایتا نتیجه می گیرد که :
وقتی جهان بزرگتر از آن میشود که بتوان آن را کنترل کرد، کنشگران اجتماعی در صدد برمیآیند تا دوباره جهان را به حد و انداره قابل دسترسی خود تکه تکه کنند. وقتی شبکهها زمان و مکان را محو می کنند. مردم خود را به جاهایی متصل می کنند و حافظه تاریخی خود را به یاری میخوانند.
کاستلز میگوید:
از آنجایی که فرایندهای سلطه جدیدی که مردم در برابرشان واکنش نشان می دهند در جریان اطلاعات تجسم مییابد، بناسازی خود مختاری به ناچار با اتکا بر جریانهای معکوس اطلاعات صورت می پذیرد. خدا، ملت، خانواده اجتماع قوانینی به دست می دهند که خدشه ناپذیر است و براساس آن می توان علیه فرهنگ مجاز واقعی اقدام به ضد حمله کرد.
نهضتهای اجتماعی علیه نظم نوین جهانی
سه نکته روش شناسی درباره نهضتهای اجتماعی از دیدگاه کاستلز:
1. نهضتهای اجتماعی را باید از زبان خود آنها شناخت. یعنی ماهیت نهضتها همان است که خودشان می گویند.
2. نهضتهای اجتماعی ممکن است به لحاظ اجتماعی محافظهکار، انقلابی، یا هردو باشند.
3. هدف اجتماعی- هدف اجتماعی به دیدگاه و چشم انداز نهضت از نوع نظم اجتماعی یا سازمان اجتماعی اشاره می کند که می خواهد در افق تاریخی کنش جمعی خود بدان نایل آید.
نهضت محیط زیست
کاستلز معتقد است که اگر بنا باشد نهضت های اجتماعی را بر اساس نیروی مولد تاریخی آنها، یعنی تاثیر آنها بر ارزش های فرهنگی نهادهای جامعه ارزیابی کنیم ، نهضت محیط زیست ربع پایانی قرن بیستم جایگاه ویژه ای در چشم انداز تاریخ کسب می کند.
بعد اشاره دارد که از دهه 60 به بعد اصولا محیط زیست گرایی دیگر صرفا دلمشغولی تماشای پرندگان، نجات جنگلها، و پاکیزه سازی هوا نبوده است. اقداماتی علیه دفع زباله های سمی، حقوق مصرف کنندگان، اعتراضهای ضد هسته ای ، فمنیسم و شماری از مسائل دیگر با دفاع از طبیعت ترکیب شدهاند تا ریشههای این نهضت را در جهان گسترش دهند.
در دهه 90 بخاطر پایان جنگ سرد و به دلیل موفقیت اعتراضها تاحدی این اعتراضها به حاشیه رانده شد. اما مسائل اجتماعی متعددی به صورت بخشی از یک نهضت محیط زیست در آمدهاند.
و البته کاستلز تاکید می کند که:
« منظورم این نیست که شهروندان خیر خواه و اصیل و تازه ای در سطح بین المللی پدید آمده اند. هنوز نه. اما می خواهم بگویم که پیوندهای نوپای میان نهضتهای مردمی و بسجهای نمادین برای عدالت محیطی، حامل نشانه برنامه های بدیل است. این برنامه ها نشانه پشت سرنهادن نهضتهای اجتماعی به بن بست رسیده جامعه صنعتی و از سرگیری دیالکتیک قدیمی سلطه و مقاومت، سیاست واقعی و آرمانشهر، و بیم و امید در شکلهای تاریخی مناسب است.»
نویسنده: مانوئل کاستلز
مترجم: حسن چاووشیان
منبع: وب سایت آینده نگری ایران
یک نظر اضافه کنید
شماره موبایل شما منتشر نخواهد شد.زمینه های مورد نیاز هستند علامت گذاری شده *
امتیاز شما