toluesoft

توسعه پایدار

توسعه پایدار


مولف/مترجم: دکتر حسینعلی بهرامزاده


موضوع: مفاهیم نوین در سازمانها

سال انتشار(میلادی): 2003

وضعیت: تمام متن

منبع: ماهنامه تدبیر-سال چهاردهم-شماره134

تهیه و تنظیم: پایگاه مقالات مدیریت

چکیده:
در سالهای پس از جنگ دوم و در فضای ناشی از ظهور نظامهای کمونیستی درجهان و اوج گیری مبارزات استقلال طلبانه ملل جهان سوم، نظریه پردازان آمریکایی، رهیافت «نوسازی» را مطرح کردند که عبارت بود از فرایندی یگانه، مترقی، یک سویه، مرحله بندی شده برگشت ناپذیر که به سوی الگوی مطلوب(جامعه آمریکا) درحرکت است. متکب «وابستگی» از دل نقد مکتب «نوسازی» کلاسیک و نو و به عنوان صدایی از «پیرامون» متولد شــــد. در مقابل نوسازی که دلایل عقب ماندگی را «درونی» معرفی می کرد، مکتب وابستگی این دلایل را «بیرونی» دانست. این رهیافت نیز درپی تجارب ناموفق و اثبات ناکارآمدیها در پاسخ به نقدهای متنوع به تجدیدنظرهای وسیعی تن داد و به این ترتیب مکتب «وابستگی نو» به وجود آمد.


رهیافت «مارکسیسم کلاسیک» با مدنظر قـــراردادن فـرضیه «تکامل» حتی برخی از جنبه های استعمار را مثبت تلقی می کرد. «نومارکسیست ها» با نقد بخشی از میراث مارکسیسم، سعی کردند که باتوجه به واقعیتها قرائتی روزآمد از این اندیشه عرضه کنند.

بنابراین، مکتب نوسازی، وابستگی و مارکسیسم عمده ترین رهیافتهای توسعه درجهان سوم بوده اند. در این مکتبها اغلب با نگاهی اقتصادی به فرایند توسعه، فرهنگ و سیاست عملاً مــــوردغفلت قرارگرفته بود. در این نظریه پردازیها همچنین فراموش شده بزرگ، انسان بود، حال آنکه توسعه به نام او آغاز شده بود.

درحال حاضر، مفروضات کهن در برابر تجارب کشورها و نیز ظهور تحولات فکری و اجتماعی جدید رنگ باخته اند. «توسعه پایدار» درجهان متحول کنونی، با نگاهی به قرن بیست و یکم تولدیافته. و در این مناظره اقتصاد، سیاست، فرهنگ، محیط زیست، امنیت، آموزش، بهداشت، اخــلاق و غیره در کنار هم موردتوجه قرار گرفته اند.

«توسعه پایدار» انسان محور است و باتوجه به گستردگی مباحث و قابلیتهای بسیار آن به سرعت به مهمترین مناظره کنونی و نیز یکی از مهمترین چالشهای قرن بیست و یکم تبدیل شده است.

توسعه پایدار گستره نوینی است که در واپسین سالهای قرن بیست و یکم فراراه بشر گشوده شد و از آن رو که انسان را محور و بقای عزتمند او را هدف قرار داده بود، به زودی فراگیر شد و بر دلها نشست.

در گذشته، انسانها، شاید به غریزه، دریافته بودند که رمز بقای آنها درگرو هماهنگی با طبیعت است و آموخته بودند که زوال طبیعت زوال آنهاست. لیکن در یکی دو قرن اخیر، با اوج گیری توانائیهای ابزاری بشر، تعـادل زیست محیطی قرون گذشته به زیان طبیعت برهم خورد. لطمات وارده بر طبیعت در این دوران ابعاد گسترده و غیرقابل جبرانی یافت و در ربع آخر قرن بیستم به یک معنا از مرز فاجعه نیز گذشت.

جهان سوم که قرار بود درنتیجه «مراحل تــوسعه» به رشد، رفاه و آزادی نائل شود، آشفته تـــر از پیش، گرفتار در فقر، نابرابری، بی عدالتی و عقب ماندگی شد و اوضاع به مراتب شکننده تر و نابسامان تر از گذشته شد.

توسعه پایدار عرصه نوینی است که همزمان هم سیاست و فرهنگ را موردتوجه قرار می دهد و هم بر رونق اقتصاد و تجارت و صنعت تاکید می ورزد. هم از محیط زیست و همزیستی با طبیعت حمایت می کند و هم از حقوق برابر انسانها. هم به مسائل داخلی کشورها می پردازد و هم به مسائل بین المللی. واقعیت این است که پایداری درعصر جدید تبدیل به معیار شده است. زبان جدیدی در گستره این مناظره درحال تولد است که ظرفیتها، توانمندیها و راهکارهای متفاوتی را عرضه می کند. زبانی که از ضروری ترین نیازهای بشر منشأ گرفته است.



توسعه پایدار

توسعه پایدار فرایندی تصور می شد که طی آن جـــوامــع مختلف از شرایط اولیه عقب ماندگی و توسعه نیافتگی با عبور از مراحل تکاملی کم و بیش یکسان و تحمل دگرگــــونیهـای کیفی و کمی به جوامع توسعه یافته تبدیل خواهندشد. این تلقی ایدئولوژیک از توسعه، در پرتو نقدهای متنوع و بسیار در دهه 1970 و به خصوص در سالهای دهه 1980 به بن بست رسید.

چند دهه از آغاز تلاشهای بین المللی برای توسعــه گذشته بود، بدون آنکه دگرگونی بنیادی ای در زندگی مردم جهان پدید آید. نیونی (NYONI) پژوهشگربرجسته آفریقایی نوشت: «نتایج غلط به دست آمده، ریشه در مبانی و مفروضات و سیاستگذاریهای نادرست دارند» و این نکته ای بود که به ویژه در دهه 1980 توجه پژوهشگران بسیاری بر آن متمرکز شده بود. برخی از اندیشمندان، فراتر از آن، حتی از شکست پروژه توسعه سخن به میان آوردند.

توسعه روندی بود که به رغم امیدهایی که در دهه های گذشته به آن گره خورده بود، جز افزایش فقر و نابرابری ثمری برای کشورهای جهان سوم دربرنداشت. بنابراین، توسعه پایدار درواقع راه حلی بود برای معمای توسعه درشرایط متحول سالهای پایانی قرن بیستم. (ARNOLD.1993)

براساس گزارش برانت لند (رشد کمیسیون جهانی محیط زیست و توسعه = WCED ) توسعه پایدار عبارت بود از توسعه ای که نیازهای کنونی جهان را تامین کند، بدون آنکه توانایی نسلهای آتی را دربرآوردن نیازهای خود به مخاطره افکند و این که توسعه پایدار «رابطه متقابل انسانها و طبیعت در سراسر جهان است.(UNESCO 1997:13)

کمیسیون جهانی محیط زیست، وتوسعه پایدار را این گونه تعریف کرد: «توسعه پایدار فرایند تغییری است در استفاده از منابع، هدایت سرمایه گذاریها، سمت گیری توسعه تکنولوژی و تغییری نهادی است که با نیازهای حال و‌آینده سازگار باشد».(UNESCO 1997)

به هر صورت، اگر منظور از توسعه گسترش امکانات زندگی انسانهاست، پس ناگزیر باید با نگاهی به آینده ابعاد آن ترسیم شود. قابل توجه اینکه از توسعه پایدار تعاریف و توصیفهایی گوناگونی صورت گرفته است. بنابراین، توسعه پایدار «مفهومی شکل یافته نیست، بلکه بیشتر، فرایند دگرگونی رابطه سیستم های اجتماعی، اقتصادی و طبیعی و مراحل آن را بیان می کند».

بنابراین، درحال حاضر، مفهوم یگانه ای از توسعه پایدار وجود ندارد. لذا شاید بهتر باشد آن را «چشم انداز در حال پیدایش» تصور کنیم تا مفهومی دقیقاً تعریف شده. مفهوم جدید توسعه پایدار کلی نگر است و همه ابعاد اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و دیگر نیازهای بشری را دربرمی گیرد. به اعتباری، مهمترین جاذبه در توسعه پایدار در جامع نگری آن است.

توسعه پایدار دراساس یک موقعیت ثابت نیست. بلکه عبارت است از «فرایندی مستمر از دگرگونی، انطبــاق و سازگاری» که طی آن بهره کشی از منابع جهت سرمایه گذاریها، جهت گیری توسعه تکنولوژیک و دگرگونی نهادینه همگی در هماهنگی با هم دربرگیرنده نیازهای بالقوه و بالفعل انسان می شوند. توسعه پایدار، برآورنده نیاز و آرمانهای انسانها، نه فقط دریک کشور و یک منطقه که تمامی مردم در سراسر جهان و درحال و آینده است.(LINDNER 1993:3)

توسعه پایدار در سالهای پایانی قرن بیستم به عنوان یکی از مناظرات محوری جهان تقریباً همه عرصه های حیات بشری نظیر فقر، نابرابری، آموزش و بهداشت، محیط زیست، حقوق زنان و کودکان، آزادی ملتها و نیز صنعت و سیاست و اقتصاد و همکاریهای بین المللی را تحت تاثیر قرار داد، و به عنوان گستره ای نوین با داعیه پاسخ به مسائل خطیری که چرخه حیات و طبیعت و نوع بشر را به مخاطره افکنده است، درعصر جدید مطرح شده است.

همانگونه که «ولفگانگ زاکس» گفته است، ازاین پس، «توسعه بدون پایداری و پایداری بدون توسعه وجود نخواهد داشت» و این بیانگر پیوند نوینی است. توسعه ازطریق این پیوند، شادابی و سرزندگی دوباره یافته است. براساس اعلامیه ریو:

در توسعه پایدار، انسان مرکز توجه است و انسانها، هماهنگ با طبیعت، سزاوار حیاتی توأم با سلامت و سازندگی هستند؛

توسعه حقی است که باید به صورت مساوی نسلهای کنونی و آینده را زیرپوشش قرار دهد؛

حفاظت از محیط زیست بخشی جداناشدنی از توسعه است و نمی تواند به صورت جداگانه موردبررسی قرار گیرد؛

باتوجه به سهم متفاوت در آلودگی محیط زیست، کشورها مسئولیت مشترک، ولی متفاوتی در این زمینه دارند.(UN 1999-11)


 

  • مؤلفه های توسعه پایدار



 

  • انسان:


«توسعه پایدار»، انسان محور است و باتوجه به گستردگی مباحث و قابلیتهای بسیار آن به سرعت به مهمترین مناظره کنونی و نیز یکی از مهمترین چالشهای قرن بیست و یکم تبدیل شده است. در پایان هزاره سوم میلادی روند رشد و توسعه در چارچوب پایداری احیا شد. در توسعه پایدار، انسان، محور توسعه و مستحق بهداشت، زندگی سازنده و در هماهنگی با طبیعت معرفی می شود و این مفهوم، دقیقاً، در نخستین اصل «اعلامیه ریو» انعکاس پیدا کرده است. (شکل شماره یک)


 

  • کودکان و جوانان:


«کمیسیون برانت لند» توسعه پایدار را به عنوان «توسعه ای که حوایج کنونی را تامین می کند بدون آنکه توانایی نسل آینده برای برآوردن نیازهای خود را به مخاطره افکند» تعریف کرد. پایداری برای کودکان و نوجوانان و جوانان مسئله ای واقعی است. نظریه پردازان توسعه پایدار، به دلیل داعیه های خود درمورد انسان در قرن بیستم و یکم، با نگاهی به آینده بر حقوق کودکان و نقش آفرینی جوانان تاکید بسیار داشته، تحرک و خلاقیتهای مردم در سراسر جهان و مشارکت آنان در تمامــــی سطــوح توسعه را ضرورتی اجتناب ناپذیردر هر برنامه می دانند.


 

  • زنان:


زنان درجهان و به ویژه در کشورهای درحال توسعه از نابرابریهای بسیار در رنجند درحالی که توسعه بدون مشارکت فعال آنان به سرانجام نخواهد رسید، مسئله دفاع از حقوق زنان را نیز موردتوجه قرار داده اند.

زنان به دلیل زادمان به تغذیه بیشتر و بهداشت بهتر نیازمندند. درحالی که کمتر از مردان غذا می خورند و کمتر به امکانات بهداشتی دسترسی دارند. سطح سواد و تعلیم و تربیت در زنان پایین تر از مردان است. درحالی که مسئله تعلیم و تربیت فرزندان خود را از بدو تولد برعهده دارند. زنان در برابر کار مساوی مزد کمتری می گیرند. آنان ساعات بیشتری را در طول روز با مزد و بدون مزد کار می کنند. زنان بیشتر در معرض خشونت و نابرابری و تبعیضهای بسیار قرار دارند.

دنیای آینده نمی تواند برمبنای این نابرابریهای اسف بار تداوم پیدا کند. توجه به محرومیت مضاعف زنان و نیازمندیهای حیاتی کودکان و جوانان مسلماً از اهمیت نقش مردان کم نخواهدکرد. فعالان عرصه های مختلف توسعه پایدار برآنند که با زدودن محرومیت و تبعیض از چهره جهان، دنیای آینده به محیطی برازنده برای زندگی توأم با آزادی، صلح یا آرامش، برابری برای همه انسانها تبدیل شود. سخن این است که با زدودن این زنگارها و تلاشی هماهنگ و همگانی جهان بیش از گذشته شایسته خواهدشد.



  • محیط زیست:


واقعیت این است که توجه به محیط زیست و طبیعت در دوران ما تبدیل به معیار شده است، معیاری که هر روز بیش از پیش درجهان فراگیر می شود. در چشم انداز زیست محیطی آنگونه که «مان» مطرح کرد، توسعه تنها زمانی پایدار است که بر شالوده اصول بوم شناسی استوار باشد.(MUNN, 1993:70)

توسعه پایدار، در آخرین سالهای هزاره دوم با محور قرار دادن انسان و با نگاهی به آینده درمورد استفاده از تمامی ظرفیتهایی است که جداگانه یا در تعامل با عوامل دیگر، تداوم زندگی نسلها را تضمین کند و این مهم تحصیل نخواهدشد مگر در پرتو بقای محیط زیست. راز همه این اصرارها نیز درهمین نکته نهفته است.



فرهنگ:

در گذشته مراد از توسعه عبارت بود از تلاش برای «غربی کردن» تمام جهان و با تظاهر بر بی طرفی فرهنگی و سیاسی و درواقع تحت مفروضات جانبدارانه ایدئولوژیک، غرب به عنوان «کمال مطلوب» معرفی می شود. توسعه به این ترتیب ابزاری بود برای کشورهای غربی بهره مند از تکنولوژی پیشرفته تا فرهنگ و خودگردانی ملتها و مردم دیگر را تحقیر و نابود کنند.

در سالهای اخیر در پرتو نقدهای مختلف، همراه با تعمیق و بسط آگاهی پیرامون ناکارآمدیهای مفروضات و نظریه های گذشته و به ویژه با اثبات این نکته که اقتصاد به تنهایی نمی تواند برنامه ای برای رفاه و متناسب با منزلت انسان عرضه کند، فرهنگ اهمیت و جایگاه واقعی خود در مناظره توسعه به دست آورد.

پافشاری بر نقش زیربنایی فرهنگ، حداقل نزد روشنفکران غیرمارکسیست جهان سوم سابقه ای طولانی داشت. و به ویژه به سالهای دهه 1960 بازمی گشت. جدا از تلاش و پیشتازی متفکران جهان سوم و شماری از اندیشمندان فرهنگی جهان پیشرفته، تحرک سازمان یافته نهادهای بین المللی به ویژه سازمان ملل و یونسکو، در این زمینه نقشی بسیار موثر داشت.

«کارمن» هم صدا با «تی آن گو» (NGUGWA THIANG) نویسنده آفریقایی، بزرگترین اسلحه امپریالیسم را «بمب فرهنگی» دانست.

در سالهای اخیر به صورت مشخص پذیرفته شده است که دگرگونی اجتماعی و حرکت به سوی مطلوب نمی تواند و نباید به بهای قربانی شدن فرهنگها به دست آید، بلکه اصولاً این روند با ارج گذاری به فرهنگ ملتها، به سرانجام خواهد رسید. یکی از نخستین تعریف ها در این زمینه را «ریه مائو» (RENEMAHEU) دبیرکل پیشین یونسکو در سال 1963، ارائه داد. به نظر او «توسعه زمانی تحقق می یابد که علم به فرهنگ تبدیل شود».

«مهدی المنجره» پژوهشگر مطرح مراکشی، ضمن تایید این نظریه می افزاید

حتی کوچکترین دستاورد علمی زمانی به صورت پدیده فرهنگی درمی آید که ازطرف جامعه جذب شود و به مثابه جزئی از شیوه زندگی مردم در آید. (پچی 1370، 148)

تحلیلهایی از این قبیل، نه تنها اهمیت فرهنگ را نشان می دهد، بلکه فراتر از آن بر نقش زیربنایی آن دلالت می کند. بنابراین، بدون توجهی در خود به فرهنگ توسعه ای متوازن شکل نخواهدگرفت و در این صورت شاید بتوان بسیاری از نابسامانیها در گمراهیهای پروژه توسعه درجهان را در این بی اعتنایی ها ریشه یابی کرد. با این وصف، به رسمیت شناخته شدن فرهنگ و اصولاً طرح گسترده و تـوفیق چشم انداز فرهنگی درمطالعات، از نشانه های عصر جدید است.

در سالهای دهه 1980، ضرورت توجه به فرهنگ در نظریه پردازی پیرامون پایداری آشکارتر و در سـالهای 1990 اهمیت آن غیرقابل انکار شد. به این ترتیب، در مطالعات و تحلیلها درکنار مؤلفه های اقتصاد محیط زیست و مسائل اجتماعی، فرهنگ نیز موردتاکید قرار گرفت. در این سالها در بسیاری از پژوهشها و نظریه پردازیها از مبنای چهارگانه توسعه پایدار یاد می شد.

بدیهی است که با پذیرش فرهنگ به عنوان یک رکن اصل توسعه و پایداری، راه برای ورود دیگــر مؤلفه های معنوی و غیرمادی گشوده می شد، زیرا براساس تعاریف مورد توافق جداسازی فرهنگ از ارزشها متصور نخواهدبود و در عرصه معیارهای ارزشی، داوری و به ویژه داوری اخلاقی اجتناب ناپذیر است. به این ترتیب در مفهوم توسعه پایدار، درواقع نوعی داوری ارزشی مبتنی بر فرهنگ به رسمیت شناخته شد و مالاً توسعه درقالب آن تعریف شد.

«زیگو» برمبنای مطالعات خود نتیجه گرفت که «اصولاً این فرهنگ است که داوری کرده و بـه تجربه مردم در گذشته و حال معنا می بخشد».

در فضایی این چنین، بدیهی بود که توسعه پایدار دیگر نمی توانست تنها در مفهوم رشد اقتصادی قالب ریزی شود، بلکه برآورده شدن نیازمندیهـــای بخش وسیعتـری ازجمعیت و به خصوص مفهوم «بهتر شدن را» نیز با خود به همراه داشت. بنابراین، در چشم انداز جدید، داوری ارزشی غیرقابل انکار خواهدبود.



کنفرانس عمومی یونسکو در سال 1991 با تصویب قطعنامه ای مدیرکل یونسکو را موظف کرد تا در هماهنگی با دبیرکل سازمان ملل کمیسیون مستقلی را برای بررسی ارتباط فرهنگ و توسعه ایجاد کند. در نوامبر سال 1992 «پطرس غالی» دبیرکل سابق سازمان ملل و «فدریکو مایور» مدیرکل سابق یونسکو در حیطه وظیفه محوله به یونسکو و درحقیقت درجهت اعتلای نقش فرهنگ در فرایند توسعه، «کمیسیون جهانی پیرامون فرهنگ و توسعه» را به ریاست «خاویر پرزدوکوئیار» دبیرکل پیشین سازمان ملل تشکیل دادند. «مایور» در سال 1993، این حرکت را تحت «ظرفیت سازی برای توسعه پایدار» موردبحث قرار داد.(MOGOR 1993:20)

در واپسیـــن سالهای قرن بیستم دیگر از بی توجهی گذشته نسبت به مؤلفه های فرهنگی خبری نیست و در پرتو نقادیهای بسیار، فرهنگ در جایگاه واقعی خود منزلتی غیرقابل انکار یافته و به ویژه در مناظره توسعه پایدار به عنوان یکی از ارکان اصلی و نیز گستره ای پویا به رسمیت شناخته شده است.

تکیه بر فرهنگ به عنوان یک مبنا در مناظره، درحقیقت گشودن راه را برای حضور عناصر غیرمادی و نقش آفرینی مؤلفه های ارزشی در عرصه توسعه است. به این ترتیب، موضوعاتی که در گذشته از عرصه پژوهشی علمی رانده شده بودند، اینک دعوت می شوند تا با شکستن بن بستها به زندگی انسان درکره خاکی مفهومی دوباره بخشند. باتوجه به میزان تاکیدی که در مطالعات اخیر نسبت به فرهنگ مبذول مــی شــــــود و به ویژه با مداقه در سر فصلهای متنوع فرهنگی در برنامه های پیشنهادی برای قرن بیست و یکم از هم اکنون می توان منزلتی رفیع تر و دامنه ای وسیع تر را برای فرهنگ درهزاره سوم انتظار کشید.



  • آموزش


در دوران، ما آموزش و پرورش به عنوان موثرترین ابزار جوامع برای ورود به چالشهای آینده موردتوافق قرار گرفته است و اصولاً پذیرفته شده است که در پرتو آموزش و پرورش امروز دنیای فردا شکل خواهدگرفت.

تعلیم و تربیت مهمترین عامل موثر در دگرگونی طرزنگرش و رفتار بشری است که در مسیر رشد اقتصادی، بهبود کیفیت زندگی، ایجاد دانش ومهارت، تامین فرصتهای شغلی و افزایش تولید جامعه به کار گرفته می شود. از این رو در جوامع «منزلتی یگانه» یافته است.(UN.1992-93)

آموزش و پرورش پایدار به مفهوم وسیع خود در دهه های آینده این توانمندی را خواهد داشت، تا به مثابه ابزاری قابل اعتماد پل مستحکمی بین کلاس درس و اجتماع و بین کلاس درس و بازار بنا کند.

اهمیت آموزش و پرورش پایدار نه تنها در عرصه مطالعات که درعمل و نیز در عرصه نهادهای بین المللی موردتوافق جمعی قرار گرفته است. مجمع عمومی سازمان ملل در سال 1997، با تاکیدی دوباره بر دستور کار 21، پس از گذشت پنج سال ازاجلاس ریو، با تصویب قطعنامه ای «نظام تعلیم و تربیت موثر و تخصیص منابع مالی متناسب برای همه سطوح تحصیلی به ویژه ابتدایی و متوسطه» را پس زمینه و اساس ضروری برای نیل به توسعه پایدار تعریف کرد و لزوم بازنگری و تصحیح جهت گیریهای تعلیم و تربیت درهمه کشورها را موردتاکید قرار داد.(UNESCO, 1997:21)

درخور توجه آنکه آموزش و پرورش نباید و نمی تواند صرفاً در تحصیلات رسمی خلاصه شود، بلکه هر نوع آموزش حتی اشکال سنتی یادگیری در منزل و اجتماع را نیز شامل می شود.

در عرصه آموزش و پرورش پایدار، سازمانها و نهادهای مختلفی در جهان به ویژه در سالهای اخیر به حرکت درآمده اند و در این میان بخصـــوص تحرک و تلاش یونسکو مثال زدنی است. این سازمان که از گذشته به اشکـــال مختلف در عرصه فرهنگ فعال بود به ویژه پس از آنکه در اجلاس کره زمین در «ریو» عهده دار وظایفی شد به سرعت به حرکت درآمد. «فدریکو مایور» مدیرکل سابق یونسکو در سال 1993 رسماً از تشکیل دو کمیسیون بین المللی یکی در زمینه فرهنگ و توسعه و دیگری در زمینه تعلیم و تربیت در قرن بیست و یکم خبر داد.(MAYOR, 1993:3)

ایـــن کمیسیون با مطالعه و بررسیهای همه جانبه مشکل را در ناکارآمدی روشها و کیفیت آموزش تشخیص داد و چاره را در آن یافت تا «شیوه های آموختن» در نخستین گام آموخته شود و آن را مبتنی بر چهار پایه تعریف کرد: 1 - یادگیری زندگی کردن باهم 2 - یادگیری دانستن 3 - یادگیری عمل کردن 4 - یادگیری بودن.

به هر طریق، براساس توصیه های این گزارش، «دموکراسی، مشارکت اجتماعی و فعالیتهای شهروندی از مدرسه آغاز و در فرایند مراحـل تعلیم و تربیت و استمرار آن تحصیل می شود».(UNESCO 1998:35)

در مقاله ای به قلم یک عضو «اسلوونیایی کمیسیون فوق» به نام «الکساندرا کرنهاوزر» آمده است. «آموزش و پرورش در ساخت توسعــــه پـایدار انسانی چون سیمان عمل می کند. » این تشبیه اگرچه از زوایای مختلف ضعیف و ناکارآمد به نظر می رسد، لیکن درواقع مراد نشان دادن نقش این مؤلفه در قوام و دوام مفهوم توسعه پایدار است. او در این مقاله که مضمون آن در توصیه های کمیسیون و نیز در پاره ای مقالات دیگر نیز تایید شده آورده است، «توسعه باید بر تعهدی خوش بینانه برای زندگی بهتر همه مردم استوار باشد و در مسیر نیل به استانداردهای زندگی بهتر باید وزن بسیار بیشتری به دارائیهای غیرمادی، همبستگی انسانها و محیط زیست داده شود» و این همه تحقق نخواهدیافت مگر با کسب بهتر دانش و فرهنگ. «کرنهاوزر» سرانجام به این نتیجه دست پیدا می کند که توسعه پایدار با درهم آمیختن کسب دانش با ارزشها، مالاً حکمت را خلق خواهدکرد.(UNESCO. 1998:216-12)

در چشم انداز پایداری، مهمترین سرمایه کشورها سرمایه های انسانی است. بدیهی است که بالندگی سرمایه های عظیم درگرو آموزش خواهدبود. آموزش و پرورش پلی است که از گذشته به حال و از حال به آینده می رسد، لذا برای رسیدن به آینده های پایدار درکی عمیق تر از اهمیت این موضوع و نگاهی دوباره بر نظام آموزش کشورها در نخستین گام ضرورت خواهد داشت.


 

  • علم


فرانسیس بیکن از پایه گذاران اندیشه مدرن حدود 300 سال پیش به این اعتقاد رسید که با کار و علم و فناوری می توان «راه مخفی به سوی بهشت» را کشف کرد. با این چنین باورهایی بود که اسطوره مرکزی مدرنیته اروپــایی طرحی برای «رستگاری» به دست می دهد. که درنهایت فاصله گذاری بین ماده و معنا را موجب شد و به تعبیر «میشل فوکو» «رستگاری» دنیوی شد.

در دنیای معاصر دانش به صورت روزافزونی به یک «کالای» بین المللی تبدیل شـــده و نهـادهای بزرگ تحقیقاتی به «کارخانه های تولید دانش» مبدل شده اند. در

پایان قرن بیستم به ویژه کمیت و کیفیت تولید و توزیع دانش در اداره جوامع مدرن اهمیتی غیرقابل انکار یافته است.

اطلاعات و دانش به طور عمده نزد ملتهای صنعتی انبار شده قرنها آن بخش که از صافی ها عبور می کند در سطح عموم به وسیله کتاب و فصلنامه و نظایر اینها منتشر می شود. خلاصه آنکه جهان سوم در این زمینه نیز خود را بر ملتهای وابسته می یابد.(CARMEN, 1996:60-61)

تداوم شرایط کنونی و جهت دار بودن دانش سرانجام جهان را به ٍ«دنیای آگاه، دنیایی ناآگاه و دنیای اندیشمند، دنیای کارگر تقسیم خواهدکرد» و این درحالی است که بسیاری از متفکران و مغزهای کشورهای عقب مانده در تولید این دانش سهمی عمده داشته و دارند.

امروزه دانش که به صورتی نابرابر درجهان توزیع شده است. منبع اصلی قدرت و کنترل محسوب می شود. آگاهی یافتن از دانش و فرهنگ بومی در عرصه های مختلف ازجمله محیط زیست، برای موفقیت ابتکارات مربوط به توسعه پایدار ضروری است و به ویژه باید دانست که هر تلاش برای رسیدن به پایداری، بدون مشارکت فعال مردم محلی به احتمال قوی به سرانجام نخواهدرسید.(BROHMAN, 1996:315)

برخورد گزینشی با دانش و اطلاعات و اعمال کنترل بر آن عملاً زمینه های آگاهی و مشارکت را مسدود می کند و ازطرفی بدون مشارکت آگاهانه مردم، توسعه پایدار میسر نخواهدبود.

با تأملی دراین عرصه، ضرورتهای نوینی خود می نمایانند که شایسته مطالعات وسیعتری هستند. «فدریکومایور» به نام یونسکو، از «معرفت شناسی پایدار» سخن به میان آورد. او بر این اعتقاد است که علت عدم آمادگی و توفیق ما در مواجهه با چالشهای آینده آن است که ما کماکان با ابزارهای گذشته کار می کنیم. به عبارتـــــی، مسئلــه آن است کـــه چالشهــــای نــــو، ابـزارهای نوین طلب می کند.(HOPKINS.1996:53)


 

  • اخلاق


نگاه حاکم بر پروژه توسعه از آغاز نگاهی یک سویه و سطحی بود که بر بستر تعریفی مشخص از رشد اقتصادی قالب ریزی شده بود، لذا فضایی برای ظهور عناصر غیرمادی نظیر فرهنگ و معنویات و نظایر آنها باقی نمی ماند و به رغم تجدیدنظرهایی که در مفروضات توسعه صورت گرفت، به دلیل ریشه دوانیدن تعاریف اولیه، تلاشها حداقل در این عرصه چندان کارساز نبودند.

«میشل فوکو» در سال 1983 در نقد مدرنیسم نوشته بود، «رستگاری مادی شده است و مسئله هدایت بشر به سوی مراتب روحانی و رستگاری درجهان دیگر مطرح نیست. بلکه رستگاری محتوای دنیوی پیدا کرده است».

توجه به عنصر اخلاق و معنویات در مطالعات توسعه پایدار در واپسین سالهای هزاره دوم به ضرورتی غیرقابل انکار تبدیل شده است. با مروری بر پژوهشهایی که تحت این عنوان در این سالها صورت گرفته است و دامنه و تنوع آنها می توان تصور کرد که اهمیت این عوامل در آینده قابل پیش بینی همچنان جاذبه های زیادی در عرصه های نظری و عملی ایجاد کند.

حکیمی چینی در 3000 سال پیش گفته بود «اخلاق فقط زمانی در صحنه ظاهر می شود که مادیات و مسائلی عمیقاً غلط و نامتناسب با شیوه زندگی مردم وجود داشته باشد». آیا به واقع مـــا در چنین زمـانه بحرانی ای زندگی می کنیم؟ آیا ما در سرآغاز عصر جدیدی قرار گرفته ایم که توجه به معنویات جریانی پایدار خواهدبود یا به اعتبار حکیم چینی، تنها چرخه ناپایدار دیگری را شاهد هستیم؟


 

  • امنیت


در پرتو شرایط جدید جهانی بسیاری از نظریه پردازان به این نتیجه رسیدند که تصور سنتی از «امنیت» به هیچ وجه قادر به پاسخگویی به اوضاع متحول کنونی نیست. لذا تجدیدنظر در این مفهوم به منظور تطابق بیشتر با شرایط، به ضرورتی موردتوافق تبدیل شد. با مروری بر وقایع گذشته درمی یابیم که «از مجموع 120 درگیـری نظامی بین سالهای 1977 - 1945، 115 مورد درجهان سوم صورت گرفت که دو سوم آنها نیز جنگهای داخلی ای بود که غالباً ریشه در سیاستهای استعماری گذشته داشتند و یا از منافع متضاد اردوگاههـــای شــــرق و غرب سرچشمه می گرفتند.(KRAIJER, 1987: 131)

حقیقت این است که صلح را نمی توان براساس بنیادهای غیرعادلانه استوار کرد و به گفته «برانت لند» باید پذیرفت که دست کم در دوران جدید «توسعه به معنای صلح است». (برانت 140:1370 ، 322)

در پرتو ظهور مفاهیم جدید، همانگونه که خانم «برانت لند» مطرح کرده است، ما باید تصور سنتی خود از امنیت را با یک مفهوم نوین جهانی مبتنی بر توسعه پایدار جایگزین کنیم، مفهومی که طی آن با توسعه نیافتگی، توزیع نابرابر ثروت، آسیبهای زیست محیطی و نابودی منابع مبارزه می شود.

تصور می شود توسعه پایدار، به دلیل دامنه وسیع مباحث، جامعیت مفاهیم و بخصوص به دلیل پرهیز از گرفتار شدن در تحلیلهای یکسویه و پذیرش نقش آفرینی عوامل دخیل و تاثیر متقابل آنها بر یکدیگر، در عرصه امنیت نیز به صورت روزافزونی درحال تبدیل شدن به «استراتژی امنیت جهانی» است. این باوری است کـــه بـــا اقبـال و تایید روز افزون نظریه پردازان و پژوهشگران موجهی درجهان روبه رو شده است و به نظر می رسد در آینده به راهبرد امنیتی غالب در عرصه گیتی تبدیل شود.


 

  • مشارکت


حضـــور آگاهانه مردم در صحنه سیاسی به ویژه در سالهای اخیر، به عنوان یکی از شاخصه های اصلی توسعه پایدار موردتاکید قرار گرفته است. در جوامع دموکراتیک، سیاست عمومی علی القاعده پاسخی به درخواست مردم است و در این شرایط است که هوشیاری عمومی و درک ضرورتها و لوازم پایــــداری روند قانونمند و با ثباتی به خود می گیرد.

یونسکو طی گزارشی برای قرن بیست و یکم، توسعه پایدار مستلزم «گذار از عضویت فردگرایانه در جامعه به مشارکت دموکراتیک مردم در صحنـــه» تلقـی کرده است (UNESCO, 1996:13) . براین اساس، توسعه پایدار، بدون برخورداری از کارکردهایی درجهت تعمیق مشارکت دمــــوکراتیک دست یافتنی نخواهدبود.

«جان برومن» درکتاب توسعه مردمی معضلات زیست محیطی جهان و به ویژه جهان سوم را در بحران مربوط به «مشارکت سیاسی» را مردم جستجو می کند. او بر این اعتقاد است که بحــران نخست بدون توجه به بحران دوم راه حلی نخــواهد داشت. او، با این مقدمه، نتیجــــه مـــی گیرد، «پایداری و بسط آن علی القاعده اصولاً سیاسی است».(BROHMAN, 1996:313,20)

شایان توجه آنکه در مناظره توسعه پایدار به تدریج بر اهمیت و منزلت سیاست که از آغاز در پروژه توسعه عنصری فرعی و تبعی تلقی شده بود، افزوده شد. تا اینکه در پرتو این تحلیلها به یکی از ارکان مناظره تبدیل شد.

برومن، با تاکید بر نقش اقشار مختلف در عرصه توسعه پایدار، به ویژه بر تعیین کنندگی مشارکت افراد بومی در این عرصه اصرار دارد. به گونه ای که در کتاب خود می نویسد: «بدون حضور بومیان توسعه پایدار احتمال موفقیت خود را از دست خواهد داد».

«آمارتیاسین» پژوهشگـــــر برجسته هندی الاصل و برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 1998 به ویژه به صورتی پرشور از این نگرش دفاع می کند. او معتقد است که «اقتصاد خوب بدون دموکراسی واقعی امکان پذیر نیست». (سن 5:1998) «سن» بخصوص نظریه متداولی که کمبود غذا را مهمترین عامل قحطی می داند، زیر سوال برده است و بر اساس مطالعات جامع خود در مناطق مختلف جهان قاطعانه معتقد است که «بلاهایی نظیر قحطی، به کمبود غذا ربطی ندارد، بلکه برآمده از سوءمدیریت حاکمان کشورها است». (نصیرپور 37:1998)

«سن» در اکتبر 1998 طی مقاله ای در روزنامه لوموند نوشت، «تعهد عملی به تامین آزادیهای مختلف و حقوق اساسی جوامع در جلوگیری از فجایع اقتصادی چون گرسنگی بسیار موثر است». و درواقع «یکی از مشخصات برجسته در تاریخچه دردناک قحطی در این نکته نهفته است که در هیچ کشوری با دولتی از نوع دموکراتیک و مطبوعات آزاد هرگز گرسنگی به وجود نیامده است. قحطی ها، همواره در پادشاهی های گذشته، جوامع اقتدارگرای امروز، جوامع قبیله ای ابتدایی، دیکتاتوریهای تکنوکرات امروزی اداره شده تحت امر امپریالیست های شمالی و نیز در کشورهای تازه به استقلال رسیده جنوب که با حکام خودکامه و یا دولتهای تک حزبی و فاقد تساهل ظهور کرده اند، گرسنگی هرگز در کشورهـای مستقل که انتخابات منظم برگزار می کنند، دارای احزاب مخالف و انتقادکننده از دولت هستند و یا روزنامه هایی در آن فعالند که آزادانه به کار تحقیقات می پردازند و همچنین قادرند خردمندانه بودن و نبودن راهبردهای دولت را به زیر سوال ببرند، بی آنکه با خطر سانسور کلی مواجه شوند، دیده نشده است».

«سن» بر این باور است که «به لطف یک اراده سیاسی محکم» جلوگیری از قحطی

کاملاً امکان پذیر است. وقتی از «سن» سوال می شود با این اوصاف چرا میلیونها تن از مردم همچنان از گرسنگی می میرند؟ او می گوید «جواب این پرسش ساده است، زیرا دولتها دموکراتیک نیستند».

به هر صورت «آمارتیاسن» نظریه پردازی است که در سالهای اخیر پژوهشهای علمی اش با استقبال وسیع اندیشمندان جهان مواجه شده است. او در مطالعات گسترده خود، در کشورهای مختلف هرچند غالباً رابطه فقر و مردم سالاری را موردبررسی و مداقه قرار داده است، لیکن اصولاً نبود دموکراسی و مشارکت آگاهانه مردم را علت اصلی بسیاری از نابسامانیهای کشورها تلقی می کند. مثلاً افزایش قتل نوزادان دختر درچین را واکنشی به سیاستهای اجباری تک فرزندی تلقی می کند و می نویسد: «این فجایع ناشی از بسته بودن جامعه ای است که در آن کاهش زاد و ولد بدون هیچ بحث آزاد متمدنانه ای درباره نیازهای شخصـــی و اقتصـادی به دست می آید». (سن 56:1998)

اندیشه و آرای اندیشمندانی چون «سن» عرصه های نوینی را فراراه توسعه درجهان آینده گشوده و از این رو بازتابهای گسترده ای به دنبال داشته است.

یونسکو، به اعتبار ماموریت جهانی خود در زمینه گسترش فرهنگ به استناد کمیت و کیفیت انتشارات خود در این عرصه به صورت موثر و با تحرک در این مناظره وارد شده است و به اشکال مختلف حیاتی بودن عنصر مشارکت سیاسی و نقش آفرینی مردم در سرنوشت خود دموکراسی را موردتوجه قرار داده است.

در این گزارشها، از هوشیاری عمومی و تفاهم به عنوان مهمترین ضرورت در مسیر نیل به توسعه پایدار یاد می شود و عمل آگاهانه مردم در جوامع مختلف و حضور فعال آنها در این عـــرصـــه به صورت اصولی منوط به بهره مندی جوامع از دموکراسی عنوان می شود. باتوجه به این مفروضات، نتیجه گرفته می شود که «هرگونه پیشرفت در این زمینه مستلزم مشارکت فعال، بسیج عمومی و ارتقای سطح آگاهیهای مردمی است».

یونسکو به ویژه، در مسیر تحرک بخشیدن به حضور آگاهانه مردم در صحنه ها، بر نقش کارساز عامل ارتباطات تاکید دارد و برای آنکه مردم سرنوشت شان را دردستهای خود گیرند، اتخاذ راهبرد ارتباطی مشخص را ضروری و غیرقابل اجتناب تلقی می کند.(UNESCO, 1997:17/18123

حضـور و مشارکت قانونمند مردم در صحنه های اجتماعی و سیاسی کشورها، هر روز بیش از پیش موردتوجه قرار می گیرد و جدا از همه مسائل دیگری که دموکراسی را به عنوان ضرورتی غیرقابل انکار در دنیای کنونی موردتاکید قرار می دهد، اصولاً در چشم انداز آینـده و درجهانی که در پیش است، فکر توسعه ای بدون دموکراسی معقول و ممکن نخواهدبود.

گفتنی است که برخی از اندیشمندان نظیر «کارمن» به ویژه در سالهای اخیر، با نقد تجارب ناموفق حدود نیم قرن تلاش برای رسیدن به توسعه درجهان سوم به این نتیجه رسیده اند که «پروژه توسعه شکست خورده است، زیرا بیرون از مشارکت مردم، نگاه داشته شده بود» حال آنکه این پروژه به نام آنان آغاز شد و قرار بود برای مردم رفاه و آزادی به ارمغان آورد. می توان با گزارش همسایگی جهانی ما هم داستان شد که «قدرت جمعی مردم برای شکل دادن به آینده اکنون پیش از هر زمان دیگر ضروری و کارساز است. به تحرک درآوردن این قدرت برای ایجاد زندگی امن تر، دموکراتیک تر و پایدارتر در قرن بیست و یکم مهمترین چالش فراراه این نسل است.



  • عاملان توسعه پایدار


توسعه پایدار که به دلیل جامعیت مباحث و اقبال گسترده در آخرین سالهای قرن بیستم به بالنده ترین مناظره جهانی تبدیل شد. برمبنای بسیاری از تحلیلها و نظریه ها چالش محوری قرن بیست و یکم خواهدبود.

در این چالش نوین، انسان مرکز توجه قرار گرفته است و هر آنچه حیات، بقا و آزادی او را موردتهدید قرار دهد، مردود شناخته شده است. در دوران جدید، در پرتو قدرت رسانه ها و گستردگی شبکه های ارتباطی، به رغم دستکاریهای متنوع خبری و با افزایش و تنوع دسترسی ها به اطلاعات، بعد مسافت و فاصله بین ملتها کوتاهتر شده است. بدیهی است جهانی که تا این حد «کوچک» شده است، تبعیضهایی تا این حد گسترده را برنمی تابد.

ورود بــه عصر جدید، بدون نگاهی انسانی تر، متوازن تر و بخصوص بدون اتکا به اصول پایداری نه فقط در کلام که درعمل نیز میسر نخواهدبود. تحقق این آرمانها، علاوه بر اراده های قاطع و آگاهانه، «عاملانی» را طلب می کرد تا از رهگذر تلاش آنها این اهداف جامه عمل بپوشند.

بدون آگاهی ملتها و آحاد مردم دستیابی به این آرمان متصور نبود، لذا از آغاز بخش قابل ملاحظه ای از تلاش در این مسیر جهت داده شد. مسئله زمینه سازی برای تحرک زن و مرد، جوان و پیر و حتی کودکان در سراسر جهان بود و داعیه اینکه بدون این آگاهیها توسعه پایدار نیز راه به جایی نخواهدبرد.

بر بنیان این برنامه ها، دولتها، سازمانهای بین المللی و نهادهای بین الدولی مسئولیتهای گسترده ای برعهده گرفتند، اما آنچه در این عرصه جدید جاذبه ای فوق العاده یافته بود، «سازمانهای غیردولتی» بود که برآمده از ضرورتهای عصر جدید بود و دراین فضای متحول، با درآمیختن با اهداف چالش نوین، ظرفیتهای وسیعی برای پایداری خلق کرد.


 

  • دولتها


در مسیر دستیابی به شرایط پایداری و به ویژه در دوران گذار، وظایف گسترده ای برعهده دولتها گذاشته شد. آنها موظف شدند تا مؤلفه های توسعه پایدار را در تمامی سطوح برنامه ها و سیاست گذاریها رعایت کنند.

دولتها، بخصوص در کشورهای جهان سوم، قادرند در عرصه پایداری، نقشی پیشتاز برعهده گیرند. این دولتها هستند که قادرند قانونمندیهای همسو با جریان توسعه پایدار، تحرک اجتماعی را درسطوح مختلف جوامع نظام می بخشند. دولتها همچنین قادرند به صورت مستقیم و غیرمستقیم، با ایجاد شرایط مطلوب به تحرک بخش خصوصی در این عرصه کمک کنند.

«الکساندر گرشنکرون» که مطالعات وسیعی درباره صنعتی شدن کشورهای اروپایی در قرن نوزدهم انجام داده نقش گسترده و همه جانبه دولتها را در این دوران به صورت مستدل و مستند شرح داده است. او به خصوص تاکید می کند، «هرچه عقب ماندگی نسبی اقتصادی یک کشور بیشتر بوده است، تلاشهای توسعه تمرکز بیشتری داشته است». گرشنکرون بر این مسئله تاکید دارد، گرچه عامل توسعه درانقلاب صنعتی انگلستان بخش خصوصی بود، لیکن در سایر کشورهای صنعتی شده، مسئله به گونه ای متفـاوت رخ داد. مثلاً در آلمان، بانکهای سرمایه گذاری و در روسیه دولت تزاری این مسئـــولیت را بــــرعهـده داشتند.(ORIFFIN, 1989. JOI)

در روند دستیابی به توسعه ای مبتنی بر پایداری در جهان سوم ضرورتاً حضور فعال دولتهای ملی، مشروط به رعایت مؤلفه های توسعه پایدار، نظیر مشارکت سیاسی و آزادی مردم در کشورهای مربوط باید موردتاکید قرار گیرد.

بدون تحرک و حمایت دولتها به عنوان مهمتـــرین عامل توسعه پایدار نمی توان توسعه ای ملی، درون زا، متوازن و پایدار در جوامع جهان سوم تضمین کرد.


 

  • سازمانهای بین المللی


سازمانهای بین المللی به ویژه پس از جنگ جهانی دوم به دلیل شرایط متحول جهان موردتوجه بسیار قرار گرفتند. همه کشورها با نظامهای متفاوت پذیرفته بودند که جلوگیری از ایجـاد جنگهای جدید در گرو همکاریهای بین المللـی است. به این ترتیب، سازمانهای بین المللی متعدد و متنوعی، با اهداف و وظایف مشخص، درعرصه های مختلف جهان شکل گرفتند و در این میان سازمان ملل متحد نقشی محوری داشت.

سازمان ملل متحد که در طول دهه های گذشته ازطریق نهادهای وابسته، به ویژه «برنامه توسعه سازمان ملل» (UNDP) رشد اقتصادی و توسعه را در کشورهای جهان سوم دنبال کرده بود، در زمینه تکوین اندیشه های جدید نیز با حضور و تحرک کارشناسان جهانی نقشی اساسی یافت.

برگزاری «اجلاس کره زمین» ازسوی سازمان ملل در سال 1992 در «ریوبرزیل» نقطه عطفی در زمین بود. مجمع عمومی سازمان ملل، در سال 1992 طی قطعنامه ای خواستار پیگیری و نظارت سازمان یافته بر اجرای مصوبات اجلاس ریو شد و به این منظور تشکیل «هیئت مشاوره عالی رتبه توسعه پایدار» را تصویب کرد. براین اساس این مصوبه مرکز این نهاد جدید شهر نیویورک درنظر گرفته شد.(UN,1992:678)

فدریکو مایور، دبیرکل وقت یونسکو، در اوایل سال 1993 دو کمیسیون بین المللی تشکیل داد:

1 - «کمیسیون بین المللی درزمینه تعلیم و تربیت برای قرن 21» به ریاست ژاک دلور (رئیس کمیسیون سابق اروپا».

2 - «کمیسیون جهانی در زمینه فرهنگ و توسعه» به ریاست خاویر پرزدکوئیار (دبیرکل سابق سازمان ملل). «مایور»

تشکیل این کمیسیونها را رسماً در «سمپوزیوم نقش سازمان ملل در قرن بیست و یکم» در سخنرانی خود تحت عنوان «ظرفیت سازی برای توسعه پایدار» که در فوریه 1993 در توکیو برگزار شد اعلام کرد.(MAYOR 1993:3)

یونسکو، گذشته از کمیسیونهای یادشده، به اقدامات خود در زمینه مطالعه برای تامین آب شیریــن اقیانوس شناسی و ازقبیل در پرتو چشم انداز نو تحرک دوباره بخشید.

عـلاوه بــــر یــونسکو، سایر نهادهای بین المللی وابسته به سازمان ملل نیز در زمینه ماموریت خود وظیفه یافتند تا بر پایه مفروضات توسعه پایدار، تحرک دوباره ای را در چارچوب وظایف و ماموریت خود ایجاد کنند.

آنچه اهمیت دارد تنوع و فراوانی پژوهشها و بررسیهای پیرامون توسعه پایدار است. سازمانهای بین المللی، هریک به فراخور، مسئله را از زاویه هایی موردمطالعه و تحلیل قرار داده اند. سازمانهای بین المللی، به عنوان یکی از مهمترین عاملان دراین گستره، به صورت خاص موردتاکید قرار گرفته اند. نهادها و سازمانهای بین المللی با چشم اندازی به دنیای آینده که در پرتو روند جهانی شدن نقش آنها تعیین کنندگی بیشتری خواهد داشت، در عرصه ظرفیت سازی برای چالش نوین تحرک دوباره ای را برنامه ریزی کرده اند.



  • سازمانهای غیردولتی


تحرک سازمانهای غیردولتی در سطوح محلی، ملی و بین المللی از ویژگیهای دوران جدید است. این تشکلهای داوطلبانه مردمی که با تنوع در شکل، سطح، تخصص و ازاین قبیل به صورت مستقل فعالیت می کنند، به عنوان پاسخی مسئولانه ازطرف مردم با مشارکت در عرصـه های حیات اجتماعی، به تحرک در زمینه های مختلف دامن می زنند.

سازمانهای غیردولتی، در شکل دهی و تحقق دموکراسی مشارکتی، نقشی حیاتی برعهده دارند. این سازمانها، به جهت آزادبودن از قیدوبندهای فعالیتهای رسمی زمینه های بسیار مساعدی برای مشارکت در مناظره توسعه پایدار یافته اند. این سازمانهای مردمی که در همه سطوح بین المللی، ملی و محلی فعالیت می کنند، قادرند در شبکه ای گسترده ارتباط وسیع و متنوع خود را سامان دهند.

هرکسی در هر سطحی درجهان ناگزیر از اتخاذ تصمیم هایی است و لذا همزمان، هم از اطلاعات استفاده می کند و هم به تولید اطلاعات می پردازد. در سطح کشورها برای آنکــه تصمیم سازان و عامه مردم بتوانند تصمیم های مناسب اتخاذ کنند، ضرورتاً باید به اطلاعات دقیق و سریع دسترسی داشته باشند، درحالی که در بسیـــاری از کشـورها عملاً داده های موردنیاز برای تصمیم گیری دراختیار نیست.

در پاسخ به همین نیاز حیاتی که یونسکو و بسیاری از نهادهای فرهنگی دیگر درجهان همت خود را متوجه بسط و گسترش «جامعه اطلاعاتی» کرده اند.

ارتباط مستقیم و بدون واسطه «گروههای شهروندی داوطلب» با مردم در جوامع مختلف یکی از ویژگیهایی است که در اعتلای سطح آگاهیهای مردم نقش ممتازی برعهده داشته است. سازمانهای غیردولتی اینک به واقعیتی غیرقابل انکار تبدیل

تعداد بازدید : 5612
اشتراک گذاری:
هنوز دیدگاهی ثبت نشده‌است.شما هم می‌توانید در مورد این مطلب نظر دهید

یک نظر اضافه کنید

شماره موبایل شما منتشر نخواهد شد.زمینه های مورد نیاز هستند علامت گذاری شده *

امتیاز شما